ای عشق

عشق به شکل پرواز پرنده است
عشق خواب یه آهوی رمنده است
من زائری تشنه زیر باران
عشق چشمه آبی اما کشنده است
من می‌میرم از این آب مسموم
اما اونکه مرده از عشق تا قیامت هرلحظه زنده است
من می‌میرم از این آب مسموم
مرگ عاشق عین بودن اوج پرواز یه پرنده است

تو که معنای عشقی به من معنا بده ای یار
دروغ این صدا را به گور قصه‌ها بسپار
صدا کن اسمم رو از عمق شب از نَـقب دیوار
برای زنده بودن دلیل آخرینم باش
منم من بذر فریاد خاک خوب سرزمینم باش
طلوع صادق عصیان من بیداریم باش

عشق گذشتن از مرز وجوده
مرگ آغاز راه قصه بوده
من راهی شدم نگو که زوده
اون کسی که سرسپرده مثل ما عاشق نبوده
من راهی شدم نگو که زوده
اما اونکه عاشقونه جون سپرده هرگز نمرده

تو که معنای عشقی به من معنا بده ای یار
دروغ این صدا را به گور قصه‌ها بسپار
صدا کن اسمم رو از عمق شب از نَـقب دیوار
برای زنده بودن دلیل آخرینم باش
منم من بذر فریاد خاک خوب سرزمینم باش
طلوع صادق عصیان من بیداریم باش

عشق گذشتن از مرز وجوده
مرگ آغاز راه قصه بوده
من راهی شدم نگو که زوده
اون کسی که سرسپرده مثل ما عاشق نبوده
اما اونکه عاشقونه جون سپرده هرگز نمرده

نامه به وطن

یاران، یاران منشینید خموش
ایران در سایه دار است
منشینید خموش
زیر ساتور تبهکاران است
منشینید خموش یاران
منشینید خموش
در کشور ما سرب سوزان است پاسخ
در کشور ما سرب سوزان است پاسخ
گر بپرسی از عدالت
هر ره دیگر بود مسدود جز راه رذالت
منشینید خموش یاران
ایران در سایه دار است منشینید خموش

گردید وطن غرقه اندوه و مَهَـن
وای وطن، وای وطن وای
سرخند از این غصه سفیدان چمن
وای وطن، وای وطن وای
خیزید رَوید از پی تابوت و کفن
وای وطن، وای وطن وای

خیزید رَوید از پی تابوت و کفن
وای وطن، وای وطن وای

ای غرقه در هزار غم بی‌دوا وطن
ای طعمه گرگ اجل مبتلا وطن
قربانیان تو همه گلگون قبا وطن

عزیز وطن غریب وطن بی‌نوا وطن
بی‌کس وطن غریب وطن بی‌نوا وطن

مادر ببین عروس وطن بی‌جهاز شد
مادر ببین دست اجانب دراز شد
هر شقه‌اش نصیب پلنگ و گراز شد

عزیز وطن غریب وطن بی‌نوا وطن
بی‌کس وطن غریب وطن بی‌نوا وطن

در هیچکس همت و دین و ثبات نیست
جان کندن است زندگی ما حیات نیست
از هیچ سمت راه گریز و نجات نیست
ای خاک تو جواهر و لعل و طلا وطن
تهرانیان، تهرانیان همه گرفتار مصیبتند
گیلانیان، گیلانیان همه بر زوال و وحشتند
تبریزیان، تبریزیان گرفتار محنتند
از بهر مرد و زن شده محنت سرا وطن
عزیز وطن غریب وطن بی‌نوا وطن

آن عقربی که بر وطن افتاد حاضر است
آن خائنین ستمگر و جلاد حاضرند
آن مهر و دفتر و اسناد حاضراست
کردند بر تو ناخلفان ظلمها وطن
عزیز وطن غریب وطن بی‌نوا وطن

ولایت

ای همه شعر و حکایت ای بزرگ ای بینهایت
ای همه دار و ندارم اعتبارم ای ولایت
گریه‌هام تو خنده‌هام تو گفتنم تو خواستنم تو
وقت زادن پیرهنم تو وقت مردن کفنم تو

پیش تو دریا حقیره حتی این دنیا حقیره
کی می‌تونه از تو باشه اما دور از تو بمیره

من عاشق کی می‌تونم لایق خاک تو باشم
من که می‌میرم اگه که یه روزی از تو جدا شم
لایق عشق تو یک روز کمون رو گذاشت تو جونش
اما باز پیش تو کم بود عشق آرش با کمونش

ای همه شعر و حکایت ای بزرگ ای بینهایت
ای همه دار و ندارم اعتبارم ای ولایت
گریه‌هام تو خنده‌هام تو گفتنم تو خواستنم تو
وقت زادن پیرهنم تو وقت مردن کفنم تو

اگه تو بخواهی از من جرأت و نفس می‌گیرم
از صدام یه تیر می‌سازم یه کمون به دست می‌گیرم
حتی با دست بریده از صدام یه تیر می‌سازم
اگه تو بخواهی از من حتی جونم رو می‌بازم