گلگشت

سال ها تو زندگی گشتم و گشتم
دنبال نیمه گم شدم میگشتم
اما قصه دلم وقتی شیرین شد
که به گل گشت اومدی تو سرنوشتم
از همون شب قشنگ آشنایی
که گذاشتی دست تو دستم گر گرفتم
هنوز اما شب و روز یاد تو هستم
باتو بودم با تو هستم با تو هستم
گل افشون کن گل افشون
نکن عشقت رو پنهون
شب شادی و شوره
برقص و گل برافشون

گل افشون کن گل افشون
نکن عشقت رو پنهون
شب شادی و شوره
برقص و گل برافشون

سال ها تو زندگی گشتم و گشتم
دنبال نیمه گم شدم میگشتم
اما قصه دلم وقتی شیرین شد
که به گل گشت اومدی تو سرنوشتم

از همون شب قشنگ آشنایی
که گذاشتی دست تو دستم گر گرفتم
هنوز اما شب و روز یاد تو هستم
باتو بودم با تو هستم با تو هستم

تو مهمونی یه مهتاب
رو گل فرش ستاره
خدای عشق بیداره
هـــوای مــارو داره

تو مهمونی یه مهتاب
رو گل فرش ستاره
خدای عشق بیداره
هـــوای مــارو داره

سال ها تو زندگی گشتم و گشتم
دنبال نیمه گم شدم میگشتم
اما قصه دلم وقتی شیرین شد
که به گل گشت اومدی تو سرنوشتم

گل بانو

آی گل بانو ای گل باغ مشرق
از عشق میگم گوش کن به حرف عاشق
تا دیدمت گفتم خدا چی ساخته
طفلی دلم بد جور خودش رو باخته
آی گل بانو ای گل باغ مشرق
از عشق میگم گوش کن به حرف عاشق
تا دیدمت گفتم خدا چی ساخته
طفلی دلم بد جور خودش رو باخته

عاشق شدم اما چه بی اجازه
راهی ام و راه سفر درازه
دارم میرم سفر کنم به گیسوت
همسفرام اون دو تا چشم و ابروت

آی گل بانو شاخه ی غنچه بسته
قد و بالات سرو به گل نشسته
یه کاری کن امشبو فردا کنم
تو عطر تو خودم رو پیدا کنم
آی گل بانو شاخه ی غنچه بسته
قد و بالات سرو به گل نشسته
یه کاری کن امشبو فردا کنم
تو عطر تو خودم رو پیدا کنم

عاشق شدم اما چه بی اجازه
راهی ام و راه سفر درازه
دارم میرم سفر کنم به گیسوت
همسفرام اون دو تا چشم و ابروت

آسمونت عاشق ترین فیروزه
هر روز اون آبی تر از دیروزه
خورشید چه رندانه میاد سراغت
که گرم بشه از اون نگاه داغت
عاشق شدم اما چه بی اجازه
راهی ام و راه سفر درازه
دارم میرم سفر کنم به گیسوت
همسفرام اون دو تا چشم و ابروت

آی گل بانو ای گل باغ مشرق
از عشق میگم گوش کن به حرف عاشق
تا دیدمت گفتم خدا چی ساخته
طفلی دلم بد جور خودش رو باخته
آی گل بانو ای گل باغ مشرق
از عشق میگم گوش کن به حرف عاشق
تا دیدمت گفتم خدا چی ساخته
طفلی دلم بد جور خودش رو باخته

عاشق شدم اما چه بی اجازه
راهی ام و راه سفر درازه
دارم میرم سفر کنم به گیسوت
همسفرام اون دو تا چشم و ابروت

نیایش

خدایم، خدایم آه ای خدایم
صدایت می‌زنم بشنو صدایم
شکنجه‌گاه این دنیاست جایم
به جرم زندگی این شد سزایم
آه ای خدایم بشنو صدایم
مرا بگذار با این ماجرایم
نمی‌پرسم چرا این شد سزایم
آه ای خدایم بشنو صدایم
گلویم مانده از فریاد و فریاد
ندارد کس غم مرگ صدا را

به بغض در نفس پیچیده سوگند
به گلهای به خون غلطیده سوگند
به مادر سوگوار جاودانـــــه
که داغ نوجوانان دیده سوگند
خدایا حادثه در انتظار است
به هرسو باد وحشی در گذار است
به فکر قتل عام لاله‌ها باش
که خواب گـل به گـل کابوس خار است

خدایم ای پناه لحظه‌هایم
صدایت می‌زنم با گریه‌هایم
صدایت می‌زنم بشنو صدایم

الهی در شب فقرم بسوزان
ولی محتاج نامردان مگردان
عطا کن دست بخشش همتم را
خجل از روی محتاجان مگردان
الهـــــی کیفرم را می‌پذیرم
که از تو ذات خود را پس بگیرم
کمک کن تا که با ناحق نسازم
برای عشق و آزادی بمیــرم

خدایم ای پناه لحظه‌هایم
صدایت می‌زنم با گریه‌هایم
صدایت می‌زنم بشنو صدایم

لالایی

لالا می‌گم برات خوابت نمیاد
بزرگت می‌کنم یادت نمیاد
لالا کن بوته خوشرنگ پنبه
که با ما دست این دنیا به جنگه
شب مهتابی امشب دوباره
مامات رفته دل من بی‌قراره
مامات رفته به جاده تباهی
الهی بشکنه قلبش الهی

می‌خواست با فقر و بدبختی بجنگه
می‌گفت بیهوده مردن خیلی ننگه
اجل اومد رسید هنگام مرگش
فنا شد در فساد اون قلب تنگش

شب مهتابی امشب دوباره
مامات رفته دل من بی‌قراره
مامات رفته به جاده تباهی
الهی بشکنه قلبش الهی
می‌خواست با فقر و بدبختی بجنگه
می‌گفت بیهوده مردن خیلی ننگه

اجل اومد رسید هنگام مرگش
فنا شد در فساد اون قلب تنگش
سفارش کرده غمخوار تو باشم
به روز و شب پرستار تو باشم
بزرگ شی و بجنگی با گناه‌هاش
که سامونی بگیره آرزوهاش
حالا من موندم و تو توی خونه
عزیزم قلب تو خیلی جوونه
حالا من موندم و تو توی خونه

حادثه

گفتم تو چرا دورتر از خواب و سرابی، خواب و سرابی
گفتی که منم با تو ولیکن تو نقابی، اما تو نقابی
فریاد کشیدم تو کجایی، تو کجایی
گفتی که طلب کن تو مرا تا که بیابی

فریاد کشیدم تو کجایی، تو کجایی
گفتی که طلب کن تو مرا تا که بیابی

چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش، مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش، فکر خطر باش

هر منزل این راه بیابان هلاک است
هر چشمه سرابی است که بر سینه خاک است
در سایه هر سنگ اگر گل به زمین است
نقش تن ماری است که در خوابِ کمین است
در هر قدمت خاک هر شاخه سر دار
در هر نفس آزاد هر ثانیه صد بار

چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش فکر خطر باش

گفتم که عطش می‌کشدم در تب صحرا
گفتی که مجوی آب و عطش باش سراپا
گفتم که نشانم بده گر چشمه‌ای آنجاست
گفتی چو شدی تشنه‌ترین قلب تو دریاست
گفتم که در این راه کو نقطه آغاز
گفتی که تویی تو خود پاسخ این راز

چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش، مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش، فکر خطر باش

چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش، مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش، فکر خطر باش