کسی برای من وتو دلش نسوخت
دستامون از هم جدا دستای سرد
کسی برای آخر قصه ما
واسه مرگ عشقمون گریه نکرد
اشک عاشق دیدنی نیست
همه حرفا گفتنی نیست
رفتی اما عشقت هرگز
دیگه از یاد رفتنی نیست
اشک عاشق دیدنی نیست
همه حرفا گفتنی نیست
رفتی اما عشقت هرگز
دیگه از یاد رفتنی نیست

کسی برای من وتو دلش نسوخت
دستامون از هم جدا دستای سرد
کسی برای آخر قصه ما
واسه مرگ عشقمون گریه نکرد
اشک عاشق دیدنی نیست
همه حرفا گفتنی نیست
رفتی اما عشقت هرگز
دیگه از یاد رفتنی نیست
اشک عاشق دیدنی نیست
همه حرفا گفتنی نیست
رفتی اما عشقت هرگز
دیگه از یاد رفتنی نیست

گاهی وقتاست که سکوت ،
مثل یه عشق یه حس دوست داشتنیه
گاهی وقتاست که نگاه،
بیشتر از هزار تا حرف گفتنیه

گاهی وقتاست که سکوت ،
مثل یه عشق یه حس دوست داشتنیه
گاهی وقتاست که نگاه،
بیشتر از هزار تا حرف گفتنیه
کار تو اشک منو شمرد نه
دلو پس گرفتن و سپرد نه
کار من همیشه از تو گفتنه
دل من محکوم به شکستنه

"
گفتی بگو عاشق و بیمار کیستی؟
من عاشق تو ام،تو بگو یار کیستی؟ "

گاهی وقتاست که سکوت ،
مثل یه عشق یه حس دوست داشتنیه
گاهی وقتاست که نگاه،
بیشتر از هزار تا حرف گفتنیه
کار تو اشک منو شمرد نه
دلو پس گرفتن و سپرد نه
کار من همیشه از تو گفتنه
دل من محکوم به شکستنه
اشک عاشق دیدنی نیست
همه حرفا گفتنی نیست
رفتی اما عشقت هرگز
دیگه از یاد رفتنی نیست
اشک عاشق دیدنی نیست
همه حرفا گفتنی نیست
رفتی اما عشقت هرگز
دیگه از یاد رفتنی نیست

اگر عشق نبود به کدامین بهانه ای می خندیدیم و می گریستیم؟ 

           

 کدام لحظه های ناب را اندیشه می کردیم؟ 

             

چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟ 

  

آری... 

 

بی گمان پیشتر از اینها مرده بودیم اگر عشق نبود ! 

 

وقتی که دیگر نبود

من به بودنش نیازمند شدم.

وقتی که دیگر رفت

من به انتظار آمدنش نشستم.

وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد

من او را دوست داشتم.

وقتی او تمام کرد

من شروع کردم.

وقتی او تمام شد

من آغاز شدم.

و چه سخت است.

تنها متولد شدن

مثل تنها زندگی کردن است،

مثل تنها مردن !

سوغاتی

وقتی میای صدای پات
از همه جاده ها میاد
انگار نه از یه شهر دور
 که از همه دنیا میاد
 تا وقتی که در وا میشه
لحظه ی دیدن می رسه
 هر چی که جاده س رو زمین
به سینه ی من می رسه ، آه
ای که تویی همه کسم
بی تو می گیره نفسم
 اگه تو رو داشته باشم
 به هر چی می خوام می رسم
 به هر چی می خوام می رسم
وقتی تو نیستی قلبمو
 واسه کی تکرار بکنم
 گل های خواب آلوده رو
 واسه کی
بیدار بکنم
واسه کبوترای عشق
 دست کی دونه بپاشیم
مگه تن من می تونه
 بدون تو زنده باشه
 ای که تویی همه کسم
 بی تو می گیره نفسم
اگه تو رو داشته باشم
 به هر چی می خوام می رسم
 به هر چی می خوام می رسم
 عزیز ترین سوغاتیه
 غبار
پیراهن تو
عمر دوباه ی منه
دیدن و بوییدن تو
 نه من تو رو واسه خودم
 نه از سر هوس می خوام
 عمر دوباره ی منی
 تو رو واسه نفس می خوام
ای که تویی همه کسم
 بی تو می گیره نفسم
 اگه تو رو داشته باشم
 به هر چی می خوام می رسم
 به هر چی
می خوام می رسم
وقتی میای صدای پات
 از همه جاده ها میاد
انگار نه از یه شهر دور
که از همه دنیا میاد
 تا وقتی که در وا میشه
 لحظه ی دیدن می رسه
 هر چی که جاده س رو زمین
 به سینه ی من می رسه ، آه
ای که تویی همه کسم
 بی تو می گیره نفسم
اگه تو رو داشته باشم
به هر چی می خوام می رسم

کسی باور نخواهد کرد
اما من به چشم خویش می بینم
که
مردی پیش چشم خلق بی فریاد می میرد
نه بیمار است
نه بردار است
نه در قلبش
فرو تابیده شمشیری
نه تا پر در میان سینه اش تیری
کسی را نیست بر این مرگ بی فریاد تدبیری
لبش خندان و دستش گرم، نگاهش شاد
تو پنداری که دارد خاطری از هر چه غم آزاد
اما من به چشم خویش می بینم
به آن تندی که آتش می دواند شعله در نیزار
به آن تلخی که می سوزد تن آیینه
در زنگار
دارد از درون خویش می پوسد
بسان قلعه ای فرسوده کز طاق و رواقش خشت می بارد
فرو می ریزد از هم
در سکوت مرگ بی فریاد
چنین مرگی که دارد یاد ؟
کسی آیا نشان از آن تواند داد ؟
نمی دانم
که این پیچیده با سرسام این آوار
چه می بیند درین جانهای تنگ و تار
چه میبیند درین دلهای ناهموار
چه میبیند درین شبهای وحشت بار
نمی دانم
ببینیدش لبش خندان و دستش گرم نگاهش شاد
نمی بیند کسی اما ملالش را
چو شمع تندسوز اشک تا گردن زوالش را
فرو پژمردن باغ دلاویز خیالش را
صدای
خشک سر بر خاک سودن های بالش را
کسی باور نخواهد کرد