روح جنگل سیاه با دست شاخههاش داره
روحم رو از من می
گیـــره
تا یه لحظه میمونم
جغدها تو گوش هم میگن
پلنگ زخمی
میمیـــــره
راه رفتن دیگه نیست
حجله پوسیدن من جنگل پیـره
پشت سر،
پشت سر، پشت سر جهنمه
روبرو، روبرو قتلگاه آدمه
قلب ماه سر به زیر
به
دار شاخهها اسیر
غروبش رو من میبینم
ترس رفتن تو تنم
وحشت موندن تو
دلم
خواب برگشتن میبینم
هر قدم به هر قدم
لحظه به لحظه
سایه دشمن
میبینم
پشت سر، پشت سر، پشت سر جهنمه
روبرو، روبرو قتلگاه
آدمه
پشت سر، پشت سر، پشت سر جهنمه
روبرو، روبرو قتلگاه آدمه
در شبی غمگینتر از من قصه رفتن سرودی
تا که چشمم را گشودم
از کنارم رفته بودی
تا که چشمم را گشودم از کنارم رفته بودی
ای دریغا دل
سپردن به عشق تو بیهوده بود
وعدهها و خندههای تو به نیرنگ آلوده بود
ای ز
خاطر برده عشق آتشینم
رفتی اما من فراموشت نکردم
چلچراغ روشن بیگانه
بودی
سوختم و بیهوده خاموشت نکردم
رفتی اما قلب من راضی نشد
بر تو و
بر عشق خود نفرین کنم
بی تو شاید بعد از این افسانهها
ترک عشق و این غم
دیرین کنم
ای دریغا دل سپردن به عشق تو بیهوده بود
وعده ها و خندههای
تو به نیرنگ آلوده بود
ای ز خاطر برده عشق آتشینم
رفتی اما من فراموشت
نکردم
چلچراغ روشن بیگانه بودی
سوختم و بیهوده خاموشت نکردم
رفتی اما
قلب من راضی نشد
بر تو و بر عشق خود نفرین کنم
بی تو شاید بعد از این
افسانهها
ترک عشق و این غم دیرین کنم
نجات من به دست توست از این محبس نجاتم ده
لباس کهنه تن را
بسوزان و حیاتم ده
بیا و نقطه پایان به شعر عمر من بگذار
تنم دیوار بین ماست
تنم را از میان بردار
مرا از وحشت و تردید رها کن تا رها باشم
هوای صبح
بیداری شهادت را صدا باشم
همیشه در مصاف مرگ نقاب از چهره میافتد
چه در
میدان چه در بستر پس از بیماری ممتد
بیا و جامه عصیان بپوشان بر صدای من
که
تنها سهم من اینست هراس بیصدا مردن
مرا از وحشت و تردید رها کن تا رها
باشم
هوای صبح بیداری شهادت را صدا باشم
نقاب از چهرهام بردار به آیینه
نشانم ده
سکوتم بدتر از مرگ است بمیرانم زبانم ده
بیا و جامه عصیان بپوشان بر
صدای من
که تنها سهم من اینست هراس بیصدا مردن
مرا از وحشت و تردید رها
کن تا رها باشم
هوای صبح بیداری شهادت را صدا باشم
دو
تا دستام مرکبی
تموم شعرام خط خطی
پیش شما شازده خانوم
منم فقیر پا پتی
غرور رو بردار و ببر
دلم میگه دلم میگه
غلامی رو به جون بخر
دلم میگه دلم میگه
شازده خانوم قابل باشم
باید بگم به شعر من
خوش آمدی خوش آمدی خوش آمدی
شازده خانوم چه خاکی و چه بی ریا
به منزل خود آمدی خود آمدی خود آمدی
عجب عجب چه رند و چه بلا شده دل پدر سوخته ام
باور کنین زشوقتون اشکی شده چشم به در دوخته ام
فرصت بدین عاشقیمو خدمتتون عرض می کنم
واسه فرار از خودم دو پا دارم دوپا دیگه قرض می کنم
شازده خانوم قابل باشم باید بگم به شعر من
خوش آمدی خوش آمدی خوش آمدی
شازده خانوم چه خاکی و چه بی ریا
به منزل خود آمدی خود آمدی خود آمدی
در کاخ پادشاهی,در پای تخت شاهی
در شب میلاد نور,در قحطی سیاهی
با مهر آریایی,مهربان بانو شدی
مادر ملتی با,نام شهبانو شدی
ای مادر گرامی,همسر مرد نامی
رنجی که برده ای تو,نداره التیامی
نه وقت بار عامی,نه فرصت سلامی
از این همه مصیبت,نمیشه گفت کلامی
مهر آفرین گلبانو,ای نازنین شهبانو
خونه را خاک گرفته,از بیکسی تا زانو
مهر آفرین گلبانو,ای نازنین شهبانو
خونه را خاک گرفته,از بیکسی تا زانو
شکوه تخت جمشید تاراج آشنا شد
آیه تخت کوروش چوبه دار ما شد
پرچم شیر و خورشید بی یال و دم رها شد
جهنمی به نام دین خدا به پا شد
رنج زیادی بردیم,از دنیا ضربه خوردیم
افتادیم از بزرگی,اما هنوز نمردیم
زنده به عشق یاریم,تشنه کارزاریم
ما امتداد سبز,دوباره بهاریم
مهر آفرین گلبانو,ای نازنین شهبانو
خونه را خاک گرفته,از بیکسی تا زانو
در سرزمین خورشید,اگر که روشنی نیست
مثل تو عاشق مهر,تو قصر عشق زنی نیست
رو خط سرنوشت,هر دوی ما نوشته
شکسته ها شکسته,گذشته ها گذشته
تا وقتی که به دلها,نوید عشق میدی
وقتی تو را میبینیم,لبالب از امیدیم
میگذریم از سیاهی,پا میذاریم تو راهی
که میرسه به مرز,ایران پادشاهی
مهر آفرین گلبانو,ای نازنین شهبانو
خونه را خاک گرفته,از بیکسی تا زانو
مهر آفرین گلبانو,ای نازنین شهبانو
مهر آفرین گلبانو,ای نازنین شهبانو.